یه دختر 18 ساله:به قول خودش انقدر خواستگار داره که نمی دونه کدومش رو انتخاب کنه فعلا قصد ازدواج نداره می خواد درس بخونه
دختر 22 ساله : او یک شاهزاده با یک قصر می خواد ادعا می کنه که خیلی واقع بینه ولی ؟؟؟؟؟مرد ایده آل او باید پول دار خوش قیافه مشهور همیشه در حسابش پول به اندازه کافی باشه وسخاوت مند او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.
دختر 32 ساله: کم کم داره بوی ترشی می یاد دیگه فقط یه مرد خوب می خواد لازم نیست ورزشکار و خوش تیپ و.. باشه یه کار خوب با حقوق مکفی خونه ماشین و حساب بانکی داشته باشه و غذاهایی که دختر درست می کنه رو تحمل کنه کافیه
دختر 42 ساله :تنها یه مرد می خواد (بیچاره ترشید) یه مرد معمولی که ستاره سینما نباشه ورزشکار نباشه اگه یه شکم گنده هم داشت عیب نداره کچل هم بود عیبی نداره فقط یه شوهر باشه
دختر 52 ساله: او فقط مي خواهد... هر چی بود باشه دختر باید خیلی شانس بیاره که مردش انقدر ترسناک نباشه که نوه هاش رو بترسونه راه توالت رو هنوز به یاد داشته باشه دندون مصنوعی هاش رو یادش باشه کجا گذاشته
دختر 72 ساله: تعجب نکنید بعضی دخترا تا این سن هم عمر می کنن ولی مطمئن نیستم مردمورد علاقش هنوز نفس بکشه
دختر که نمی رسد به بیست!
کی گفته طراحی و نشر جمله معروف" دختر که رسید به بیست، باید به حالش گریست"، یک توطئه بی شرمانه استکباری نیست؟!
احتمالا این جمله را جوانی ساخته که می خواسته محبوب نوزده ساله را به ازدواج با خودش ترغیب کند، یا زن بابایی که می خواسته متلکی به دختر شوهرش بیندازد، چون اگر واقعا از روی دلسوزی می خواسته برای او بگرید، آیا سزاوارتر نبود به جای انداختن متلک، خود دختر را بیندازد به کسی؟!
بی تردید، هرجمله را کسی می سازد که ازگفتن آن نفعی می برد، بنابراین ما هم ورژن خودمان را ارائه می دهیم تا با به کارگیری آن توسط دوستان، کم کم آن را جایگزین جمله توطئه آمیز فوق گردانیم.
ممکن است شما با هرکدام از این جملات به شدت مخالف باشید، اما گفتم که، هرجمله را کسی می سازد که ازگفتن آن نفعی می برد، شما هم بروید ورژن خودتان را بسازید!
دختر که رسید به بیست ، هنوز وقت ازدواجش نیست!
دختر که رسید به بیست و یک، کم کم دور و برش بپلک!
دختر که رسید به بیست و دو ، دیگه دنبالش بدو!
دختر که رسید به بیست و سه، منتظر مهندسه!
دختر که رسید به بیست و چار، دست مامانت رو بگیر و بیار!
دختر که رسید به بیست و پنج، درست شده شبیه گنج!
دختر که رسید به بیست و شش، بیشتر بهش داری کشش!
دختر که رسید به بیست و هفت، یه وقت دیدی از کفت رفت!
دختر که رسید به بیست و هشت، نباید دنبال case دیگه ای گشت!
دختر که رسید به بیست و نه، هنوز نگرفتیش بی عرضهء ...؟!!
دختر که رسید به سی، شاید بهش برسی!
دختر که رسید به سی و یک، خر نمی شه با پول و چک!
دختر که رسید به سی و دو، به این راحتی ها نمی شه همسر تو!
دختر که رسید به سی وسه، دیگه دستت بهش نمی رسه!
چون اگر می خواست، تا الان ازدواج کرده بود!...
1- يقه اولين خواستگار رو بچسبيد كه شايد تنها شتر بخت شما باشه.
2- ناز و لفت و ليس رو بذاريد كنار.
3- در معرض ديد باشيد، گذشت اون زمان كه ميگفتن: من اون دختر نارنج و ترنجم كه از آفتاب و ازسايه مي رنجم.
4- سن ازدواج رو بيارين پايين، همون 17 يا 18 خوبه. بالاتر كه برين همچين بگي نگي از دهن ميافتين.
5- تموم دوست پسراتونو تهديد به ازدواج كنيد، اگه موندن چه بهتر، نموندن دورشون رو درز بكشيد.
6- دعاي باز شدن بخت رو دور گردنتون آويزون كنيد، يه وقت كتابشو دور گردنتون آويزون نكنيد كه گردن لطيفتون كج ميشه.
7- پسرهاي فاميل بهترين و در دسترسترين طعمهها هستند، رو هوا بقاپيدشون.
8- رو شكل و شمايل ظاهري پسرها زياد حساسيت به خرج نديد، پسرهاي خوشگل، هستن دچار مشكل...!
9- توي اجتماع بر بخوريد، با مردم قاطي شيد، با ننه صغرا و بيبي عذرا نشست و برخاست كنيد، همينا هستن كه شادوماد ميسازن واستون.
10- يه كم به خودتون برسيد، منظورم آرايش و برداشتن زير ابرو و ريمل و پودر و سايه و كرم شب و روز و ماسك خيار و فر مژه و خط لب و خط چشم و... نيست. حداقل قيافه يه آدم رو داشته باشيد.
11- در پوشش دقت كنيد، لباس چسب و كوتاه فقط آدماي بوالهوس رو دورتون جمع مي كنه، يه پوشش سنگين و اندكي رنگين با حفظ معيارهاي دوماد پسند بهترينه.
12- مهمون كه مياد قايم نشيد، چاي ببريد، پذيرايي كنيد، خلاصه يه چشمه بياين كه بعله ما هم هستيم.
13- سعي كنين از هر انگشتتون هفت نوع هنر بباره كه مامانه بتونه جلوي در و همسايه قر و قميش بياد كه دخترم قربونش برم اينجوريه و اونجوريه...
14- تا مامانه و باباهه ميگن دخترمون ديگه وقته عروسيشه مثل لبوي نپخته سرخ نشين و در بريد، در حركات و سكناتتون اين نظر رو تاييد كنيد و دنبالشو بگيريد.
15- بلاخره اگه خداي نكرده ميخواين جزو اون يك ميليون و هفت صد هزار دختر بي شوهر نباشيد (تازه اگه همه پسراي اين مملكت دوماد شن، كه نمي شن) هر چي داريد، رو كنيد، منظورم اعضا و جوارحتون نيست منظورم كمالات و هنر مندياتتونه.
16- و اينو بگم كه از هيچ دوره زندگيتون به اندازه وقتي كه با نامزد محبوبتون زير سايه درخت توي يهپارك خلوت داريد معاشقه مي كنيد لذت نخواهيد برد، حالا به بعدنش كار ندارم.
17- ...و آخرين توصيه اينكه عوض اينكه توي جريانات عشقي خيابوني و زودگذر غرق بشيد و مثل كبك سرتونو زير برف كنيد يه خورده به فكر زندگي آيندهتون بشيد و اينقدر از اين دست به اون دست نريد"
تلفن زنگ زد و خانم تلفنچی گوشی را برداشت و گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.”
شخصی که تلفن کرده بود ساکت باقی ماند. خانم تلفنچی دوباره گفت : “واحد خدمات عمومی، بفرمائید.” اما جوابی نیامد و وقتی می خواست گوشی را بگذارد صدای زنی را شنید که گفت : “آه، پس آنجا واحد خدمات عمومی است. معذرت می خواهم، من این شماره را در جیب شوهرم پیدا کردم اما نمی دانستم مال چه کسی است”
فکرش را بکنید که اگر تلفنچی بجای گفتن “واحد خدمات عمومی” گفته بود “الو” چه اتفاقی می افتاد!!!
دختره میره پیتزا فروشی یه پیتزا سفارش میده
صندوق دار میپرسه پیتزاتون چند قسمت بشه ؟ ۶ یا ١٢ قسمت ؟
دختره میگه وای نه من ١٢تا نمیتونم بخورم همون ۶ قسمتش کنید …
ﺗﺎ ﺳﻦ ۷ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﮔﻪ ﺍﺫﯾﺖ ﮐﻨﻢ ﻟﻮﻟﻮ ﻣﯿﺎﺩ ﻣﻨﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻩ
۸ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﯾﻪ ﮐﻼﻏﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﺧﺒﺮﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﺒﺮﻩ
۹ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺪﺵ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﺪﺍ ﺳﻨﮕﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻪ
۱۰ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺭﻭ ﻣﺎﻣﺎﻧﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺎﺑﺎ ﻫﺎ.
۱۱ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﺎ ﺩﻋﺎ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺧﺪﺍ ﺑﭽﻪ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻬﺸﻮﻥ.
۱۲ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺠﺮﯼ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﻣﺎﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ.
۱۴ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺎﺭﺝ ﯾﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺁﻟﻤﺎﻧﻪ.
۱۶ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺮﻡ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
۱۷ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﮐﺜﺮﺍﻻﻧﺘﺸﺎﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ.
۱۹ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﮔﻪ ﭘﻮﻟﻬﺎﻣﻮ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺸﻤﺮﻡ ﮐﻢ ﻣﯿﺸﻪ
۲۰ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﯼ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﯾﻮﮔﻮﺳﻼﻭﺍﮐﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﺗﻮ ﺳﻦ ۲۱ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻧﻮ ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺷﺪﻡ
تعداد صفحات : 6